اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

نفس مامانی و بابایی

فروردین 94

بازهم به ایام تعطیلات نوروز نزدیک شدیم و مامانی برای تعطیلات برنامه ریزی مسافرت کرد که خستگی یک سال کاری از تنمون به در بره و طبق معمول قرار شد که با  خانواده خاله اکرم جون  و خانواده دایی جواد  و مامان جون اینا راهی سفر بشیم البته قرار شده بود که خاله سارا تو اصفهان به ما ملحق بشه چون خاله یه توراهی داره مسافرت طولانی مدت براش خوب نبود پس تصمیم گرفت که اصفهان همدیگرو ببینیم ما 28 اسفند ماه به سمت خرم آباد حرکت کردیم و سال تحویل رو هم در خرم آباد بودیم این هم عکسای شما در کنار سفره هفت سین در خرم آباد مامانی برای شما کلاه محلی خریده بود که چقدر هم بهت می اومد قربونت برم که همه چیز بهت می باد فردای سال تحویل برن...
1 ارديبهشت 1395

تولد دوسالگی

امروز روز تولد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی تولدت مبارک پسرم تزئینات تولد دو سالگیت که خرس پو بود این هم عکسای میز شام منوی میز شام تولد دوسالگیت سالاد الویه سالاد ماکارونی بیف استراگانوف کشک بادمجان و ژله بود مامانی برات بگم که کلا دوربینم خراب شد و تمامی عکسات پاک شد و این عکسارو هم از موبایل آبجی مبینا و آتنا برات گذاشتم در ضمن بهت بگم که روز تولدت مامان خیلی خیلی ناراحت بود چون وقتی بابایی رفت کیک تولدت رو گرفت در کمال ناباوری دیدم به جای عکس پو روی کیکت چه عکس مسخره ...
1 ارديبهشت 1395
1